ولا, منفی
در این پست بخشی از کتاب ولاءها و ولایت ها از استاد شهید مطهری را گذاشتم ، که توضیحی در مورد ولایت منفی و حب و بغض هاست .
قرآن کریم ، مسلمانان را از اینکه دوستی و سرپرستی غیر مسلمانان را بپذیرند سخت بر حذر داشته است ، نه از باب اینکه دوست داشتن انسانهای دیگر را بد بداند و طرفدار بغض مسلم نسبت به غیر مسلم در هر حال و مخالف نیکی با آنها باشد ، قرآن صریحا میگوید: «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ، ان الله یحب المقسطین » (8ممتحنه)
خداوند باز نمیدارد شما را از کسانی که با شما در دین مقاتله و جنگ نکرده اند و شما را از خانه هاتان بیرون نرانده اند که نیکی کنید نسبت به آنان و دادگری کنید ، همانا خداوند دادگران را دوست دارد .
اسلام نمیگوید کار محبت آمیز و کار نیکتان منحصرا باید درباره مسلمین باشد و به هیچ وجه خیری از شما به دیگران نرسد ، دینی که پیغمبرش به نص قرآن " رحمة للعالمین " است ، کی میتواند چنین باشد ؟ ولی یک مطلب هست و آن اینکه مسلمانان نباید از دشمن غافل شوند ، دیگران در باطن ، جور دیگری درباره آنان فکر میکنند ، تظاهر دشمن به دوستی با مسلمانان ، آنان را غافل نکند و موجب نگردد که آنان دشمن را دوست پندارند و به او اطمینان کنند .
مسلمان همواره باید بداند که عضو جامعه اسلامی است ، جزئی است از این کل جزء یک کل و عضو یک پیکر بودن خواه ناخواه شرایط و حدودی را ایجاب میکند غیر مسلمان عضو یک پیکر دیگر است عضو پیکر اسلامی روابطش با اعضای پیکر غیر اسلامی باید به نحوی باشد که لااقل با عضویتش در پیکر اسلامی ناسازگار نباشد ، یعنی به وحدت و استقلال این پیکر آسیبی نرسد پس خواه ناخواه نمیتواند روابط مسلمان با غیر مسلمان با روابط مسلمان و مسلمان یکسان و احیانا از آن نزدیکتر باشد .
روابط دوستانه و صمیمانه مسلمانان با یکدیگر باید در حدی باشد که عضویت در یک پیکر و جزئیت در یک کل ، ایجاب میکند ولاء منفی در اسلام
عبارت است از اینکه یک مسلمان همواره در مواجهه با غیر مسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است و معنی اینکه نباید ولاء غیر مسلمان را داشته باشد این است که نباید روابط مسلمان با غیر مسلمان در حد روابط مسلمان با مسلمان باشد به این معنی که مسلمان عملا عضو پیکر غیر مسلمان قرار گیرد و یا به این شکل درآید که عضویتش در پیکر اسلامی به هیچ وجه در نظر گرفته نشود.
پس منافاتی نیست میان آنکه مسلمان به غیر مسلمان احسان و نیکی کند و در عین حال ولاء او را نپذیرد ، یعنی او را عضو پیکری که خود جزئی از آن است نشمارد و بیگانه وار با او رفتار کند ، همچنانکه منافاتی نیست میان ولاء منفی و اصل بشر دوستی و رحمت برای بشر بودن لازمه بشر دوستی این است که انسان به سرنوشت و صلاح و سعادت واقعی همه انسانها علاقه مند باشد به همین دلیل هر مسلمانی علاقه مند است که همه انسانهای دیگر ، مسلمان باشند و هدایت یابند ، اما وقتی که این توفیق حاصل نشد ، دیگران را که چنین توفیقی یافته اند نباید فدای آنان که توفیق نیافته اند کرد و اجازه داد که مرزها در هم بریزد و هر نوع فعل و انفعالی صورت گیرد .
فرض کنید گروهی از مردم دچار یک نوع بیماری هستند ، بشر دوستی ایجاب میکند که آنها را نجات دهیم ، و تا وقتی که نجات نیافته اند بشر دوستی ایجاب میکند که به آنها نیکی کنیم ، اما بشر دوستی ایجاب نمیکند که هیچ محدودیتی میان آنها - که از قضا بیماریشان مسری است - و افراد سالم و شفا یافته برقرار بکنیم این است که اسلام از طرفی احسان و نیکی به غیر مسلمان را مجاز میشمارد و از طرف دیگر اجازه نمیدهد که مسلمان ولاء غیر مسلمان را بپذیرد .
اسلام دین بشر دوستی است . اسلام حتی مشرک را دوست دارد اما نه از آن نظر که مشرک است ، بلکه از این نظر که مخلوقی از مخلوقات خداست ، و البته از آن جهت که در راه هلاکت و ضلالت افتاده است و راه نجات و سعادت را گم کرده است ، ناراحت است ، و اگر او را دوست نمیداشت در مقابل شرک و بدبختیاش بیتفاوت میبود.
در اسلام حب و بغض هست اما حب و بغض عقلی و منطقی نه احساسی و بیقاعده و ضابطه دوستی و دشمنی که صرفا از احساس برخیزد منطق ندارد ، احساسی است کور و کر که بر درون انسانی مسلط میگردد و او را به هر طرف که بخواهد میکشد ، اما حب و بغض عقلی ناشی از یک نوع درک ، و در حقیقت ، ناشی از علاقه به سرنوشت انسان دیگری است که مورد علاقه واقع شده است .
یک مثال : پدر و مادر نسبت به فرزند خود دو نوع علاقه دارند : یکی عقلی و منطقی و دیگری احساسی علاقه منطقی موجب میگردد گاهی والدین با کمال جدیت فرزند خویش را در رنج قرار دهند و موجبات ایلام وی را فراهم آورند مثلا طفل را در اختیار جراح قرار میدهند والدین در آن حال اشک میریزند ، دلشان میسوزد و چشمانشان میگرید اما از پزشک میخواهند هر چه زودتر او را تحت عمل قرار دهد ، عضو قطع کردنی را قطع کند با همه لوازم و عوارضی که درد و رنج و احیانا نقص عضو دارد آن اشک در اثر علاقه احساسی است و این تقاضا در اثر علاقه عقلی و منطقی اگر آنها ملاحظه دل سوختن فعلی را بکنند و علاقه احساسی را بر علاقه منطقی مقدم بدارند و اجازه ندهند که عضوی از اعضای او را ببرند ، در حقیقت به مرگ او تن داده اند، اما به منطق عقل و به حکم علاقه به سرنوشت فرزند، پا روی احساسات خویش میگذارند و به ایلام و آزاد طفل تن میدهند آزار طفل تن میدهند .
هر انسان عاقلی احیانا برای اینکه درد خویش را درمان کند خود را تسلیم جراح میکند که مثلا انگشت مرا قطع کن او دلش نمیخواهد درد بریدن انگشت را بکشد ، همچنانکه از کم شدن یک انگشت فوق العاده ناراحت میشود ، ولی این درد را منطقا تحمل میکند و به حکم عقل به این نقص عضوی تن می دهد همانا عقل و منطق است که او را پیش میبرد و تقاضا را بر زبانش میآورد، و الا احساس در اینجا حکمش بر خلاف این است .
اسلام در مورد یک جامعه فاسد و اصلاح نشده که در آن کفر و نادانی حکومت میکند ، از طرفی دستور جهاد میدهد تا ریشه فساد را بر کند:
«و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة » (193بقره) آنان را بکشید تا فتنه از میان برود. و از طرف دیگر دستور احتیاط و اجتناب میدهد که مردم روی دلشان را به روی آنان باز نکنند تا جامعه و بشریت سالم بماند ، و این با بشر دوستی کوچکترین منافاتی ندارد. طبیعت انسان دزد است و ضبط و گیرندگی از جمهل خواص انسانی است ، و چه بسا ناخودآگاه افکار و اندیشه های دیگران را در لوح خویش ثبت کند.
قرآن میفرماید :« یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالمودة و قد کفروا بما جائکم من الحق» .(1ممتحنه)
ای کسانی که ایمان آورده اید ! دشمن من و دشمن خودتان را " ولی" نگیرید که دوستی بر آنان افکنید و حال اینکه به حقی که شما را آمده است کافر شدهاند.
تا آنجا که میفرماید: « ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداء و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء و ودوا لو تکفرون »(2ممتحنه).
اگر به شما دست یابند ، دشمنانتان هستند و دست و زبانشان را به بدی به سوی شما میگشایند و دوست دارند که کافر شوید.
در اینجا قرآن سر لزوم اجتناب و احتیاط از بیگانه را این میداند که آنها دوست دارند دیگران نیز به کیش و آیین آنها در آیند مگر صرف دوستی و تمایل آنها به این کار چه خطری را به همراه دارد ؟ اینجا قرآن منشا اصلی خطر را گوشزد میکند آنها وقتی دوست دارند ، تنها دوستی و تمایلشان نیست بلکه برای نیل به این هدف میکوشند و از هر راهی جدیت میکنند .
همه اینها ایجاب میکند که روابط مسلم با غیر مسلم محتاطانه باشد ، مسلمان از خطر غافل نماند ، فراموش نکند که عضو یک جامعه توحیدی است و آن غیر مسلم عضو یک پیکر و جزء یک اجتماع دیگر است ، اما هیچیک از آنها ایجاب نمیکند که مسلمان با غیر مسلمان بکلی قطع ارتباط کند ، روابط اجتماعی و اقتصادی و احیانا سیاسی نداشته باشد البته همه مشروط است که منطبق با مصالح کلی جامعه اسلامی بوده باشد.